سینمای نو > سرویس هنرهای تجسمی
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی " سینمای نو " و به نقل از روابط عمومی موزه هنرهای معاصر تهران ، دومین نشست تخصصی نمایشگاه همچنان جاری با عنوان "نقاشی قهوهخانهای به مثابه رسانه" ، با حضور اصغر فهیمیفر؛ نویسنده و عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، احمد سفلایی؛ پژوهشگر و عضو هیات علمی دانشگاه صدا و سیما و مهدی طالعینیا ؛ نقاش سبک قهوهخانهای برگزار شد.
در بخش نخست این نشست، اصغر فهیمیفر گفت: زندگی مردم در دنیا به مدد تکنولوژی روز به روز عوض میشود. بنابراین قابلیتها و مدیومهای بیانی افزایش یافته است. ظرفیتها روز به روز تغییر کرده و فضاهای جدید و تکنیکهای مدرن ایجاد میشوند.
وی در ادامه گفت: حالا تکلیف مدیومهای گذشته که احساسات زیباییشناختی و ادبیات بومی ما را به مخاطب منتقل میکردند چیست؟ آیا آنان از رده خارج میشوند؟ سپس به طرح این پرسش پرداخت که «اگر از سینما قواعد نقاشی را بگیریم چه میماند؟» و دراین زمینه افزود: به عنوان مثال، میزانسن ریشه در تئاتر دارد. تئوریای در حوزه رمان وجود دارد که در نهایت، چیزی تحت فیلمنامه را شکل داد. فیلمنامه از نظر تحولات زیباییشناختی، امتداد رمان است.
وی در ادامه گفت: حالا باید دید که نسبت ما به عنوان کشوری که صاحب سبک و هنر است با این رسانهها چیست؟ آیا هنر قهوهخانهای و بسیاری از هنرهای دیگر باید کنار گذاشته و نابود شوند؟ پس استمرار هویت فرهنگی چه میشود؟ استمرار فرهنگی منوط به استمرار قالب و فرمهای بیانی است. این فرمها در واقع فرهنگ است؛ چراکه نسبت خاصی با محتوا برقرار میکنند. گفته میشود که مدیوم مانند یک پیام است و مدیومهای جدید، حداقل با انتقال مفاهیم بومی ما زاویه دارند. دوستانی که در حوزه عمل کار میکنند، نباید صرفا به قابلیتهای بصری سنتی این مدیومها اکتفا کنند.
فهیمیفر گفت: ما چه کار کنیم که رسانههای سنتی مانند نقاشی قهوهخانهای را به مثابه مدیوم شریف و هنری که از درون مردم بیرون آمده و هنر عامه است، امتداد یابند؟
این عضو هیات علمی دانشگاه با بیان اینکه نقاشی قهوهخانهای یک رسانه است، گفت: نقاشی قهوهخانهای رسانه است؛ چون ابزاری برای گرفتن پیامی از فرستنده و انتقال آن به گیرنده است. این نقاشی حامل پیامی ویژه است که دو جنبه عقلانی و حسی دارد. جنبه عقلانی از این بابت است که روایت آن صرفا احساسی زیباییشناختی ایجاد نکرده و یک قصه را برای ما بازگو میکند؛ یعنی جنبه معرفتشناختی را هم شامل میشود. به عنوان مثال سینما، نقاشی و عکاسی هنررسانهاند. این هنررسانهها واجد جنبههای هنری و پیام معرفتشناختی است و از این منظر میتوان گفت که هم هنر و هم رسانه هستند.
فهیمیفر ادامه داد: هر پیامی نسبت خاصی با معرفتشناسی ابزار دارد. به تعبیر دیگر، هر ابزاری نمیتواند هر نوع پیامی را منتقل کند. مقالات و کتابهای بسیاری در این رابطه نوشته شده است که برخی به آن انتقاد کردهاند. هر رسانه قابلیتها، تواناییها و ناتوانیهایی دارد. همانطور که غزل با انتقال مفاهیم عاشقانه نسبت برقرار میکند و نه مفاهیم حماسی؛ یعنی هر ژانری سازه زیباییشناختی خود را دارد. در همین راستا هر ژانر نسبتی با نوع خاصی از محتوا دارد. بر همین اساس هم هر رسانه قابلیتهای خاص خود را دارد و با هر رسانهای نمیشود هر مفهومی را بیان کرد. نقاشی قهوهخانهای از نظر محتوا و فرم، کاملا بومی است. سه ژانر از باب مضمون در این سبک از نقاشی وجود دارد؛ حماسی، تغزلی و ژانر مربوط به مسائل مذهبی و عاشورا که حداقل از این موارد، دو مورد به پیشینه ما بازمیگردد. ما در ادبیات پیش از اسلام، سه ژانر تعلیمی، حماسی و تغزلی داشتیم که امتداد آن در ایران اسلامی به نهضت شاهنامهنویسی، نظامی، فردوسی و... رسید.
وی افزود: هنر نقاشی قهوهخانهای به زمانی بازمیگردد که ایران شیعه است و از دوران صفویه به بعد، هنر شیعی ایرانی به وجود میآید که اوج آن دوران قاجار است. این هنر فقط مضمونی نیست، بلکه قالب است. بر این اساس جریان بسیار ارزشمندی را ایجاد میکند و علیرغم بیمهریهایی که در دوران سیاسی بعد به آن شده است، یکی از هنرهایی که مردم خلق کردند در همین دوره است. بنابراین میتواند مدیومی باشد که ادبیات سنتی ما که ریشه در هزاران سال تاریخ ایران دارد را منتقل کند و به فرم جدیدی تبدیل شود تا بتواند با مباحث امروز ما ارتباط نزدیکی برقرار کند.
در بخش دوم این نشست، احمد سفلایی پژوهشگر و عضو هیات علمی دانشکده صدا و سیما در سخنانی گفت: ماهیت و فضای نقاشی قهوهخانهای به گونهای است که حضور هنرمند در اثر، حداقلی است. نقاشی قهوهخانهای بیش از هر سبک نقاشی دیگری مبتنی بر انتقال پیام است و میتوان گفت بیشتر پیامی که قصد انتقال آن را داشته مهم بوده است.
وی ادامه داد: زمانی که سه بخش مذهبی، رزمی و بزمی در فضای نقاشی قهوهخانهای مقایسه میشود، بهخصوص در فضای مذهبی به نشانههایی مکرر خواهیم رسید که عمدی در دیده شدن و تکرار آنها وجود دارد؛ مانند حضور فرشتگان در پردههای کربلا.
سفلایی با بیان اینکه پیوستگی روایی در آثار قبل از نقاشی قهوهخانهای و بهخصوص در فضای نگارگری وجود داشته است، گفت: این ویژگی در این بخش به اوج خود رسیده است. یکی از کارهایی که مورد بررسی قرار دادهام، نگارهای در کتاب شاهنامه شاه طهماسبی، مرتبط با حضور باربد و نواختن او برای خسرو پرویز است. این نگاره روایتی بدون وحدت زمان را داراست. در نقاشی قهوهخانهای هم همین را میبینیم که قسمتهای واقعه کربلا کنار هم هستند. گاه انتقام مختار را هم در این آثار میبینیم؛ این در حالی است که برخی وقایع با یکدیگر وحدت زمانی نداشتند. دلیل این نبود وحدت زمانی، اولویت انتقال پیام است.
او ادامه داد: صفویه و دوره مشروطیت را دو خاستگاه بزرگ نقاشی قهوهخانهای میدانند؛ در اولی بحث میشود که به شکل نقاشی قهوهخانهای نبوده و در دورههای بعدی که تجمع مردم ایجاد میشود، نقاشی قهوهخانهای نیز شکل میگیرد. اما در همین آثار نیز میبینیم که انتقال پیام بسیار مهم بوده و نقاش نخواسته تا سواد و خلاقیت خود را به رخ بکشد. گاهی هم این پیام کمی عجیب و غریب میشود. نکته این است که نقاشی قهوهخانهای رویکردی را که مردم می خواستند ارائه میداده است. هیچگاه نقاشان قهوهخانهای در مکاتب آکادمیک پذیرفته نشدند. هنری مثل نگارگری در سایه دبیرخانههای دیوانی شکل گرفته است. شاهی یا امیری این توان را داشته که نگارگری را بیاورد و زمانی که شاه یا امیر از قدرت برچیده میشد، نگارگر به موقعیت دیگری مهاجرت میکرده است؛ اما در نقاشی قهوهخانهای این را نمیبینیم. نقاشان قهوهخانهای همه جا بودند و کار خود را انجام میدادند، پس اگر در مورد نقاشی قهوهخانهای نسخهای را بپیچیم که برای سایر مکاتب پیچیدیم قطعا مسیرمان اشتباه است.
سفلایی گفت: همین حالا از چت جی پی تی پرسیدم که نقاشی قهوهخانهای چیست؟ پاسخ داد که نقاشی قهوهخانهای یک نقاشی دارای هویت ایرانی است که مردم را در حال خوردن قهوه نشان می دهد! جالب است که اگر درباره نگارگری از چت جی پی تی بپرسیم، دقیقتر پاسخ خواهد داد. به این دلیل که در منابع مکتوب میگردد اما درباره نقاشی قهوهخانهای چیزی نمیداند؛ زیرا ماهیت آن تبدیل شدن به عنصر آکادمیک و قرارگیری در چهارچوبها نیست. شاید این امر باعث تضعیفش شود اما نقطه قوتش آنجاست که هر چیزی که در چهارچوب جای نگرفته پویاست و میتواند امتداد داشته باشد.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه بررسی کردیم تا ببینیم میتوان شاهنامه را با استفاده از هوش مصنوعی به صورت انیمیشن درآورد یا خیر؟ گفت: آیا روح و جانی که در شاهنامه است باقی خواهد ماند؟ حالا درباره آرش کمانگیر زیاد میدانیم اما در شاهنامه فقط یک بیت درباره او داریم. اما هر زمان که درباره اسطورهها صحبت میکنیم از آرش هم یاد میکنیم؛ چراکه این اتفاق از درون مردم به متن مکتوب شاهنامه راه یافته است.
این پژوهشگر با بیان اینکه نقاشی قهوهخانهای در گالری میمیرد، گفت: جای نقاشی قهوهخانهای در گالری نیست؛ زیرا مخاطبی که میخواهد آن را ببیند و حتی برای تبرک، دستی به آن بکشد نمیتواند در گالری این کار را انجام دهد. کسی که در گالری این نقاشی را میبیند، ممکن است حتی تمسخر کند که نقاش ترکیببندی نمیدانسته است. کما اینکه معتقدم نقاشان این سبک، ترکیببندی میدانستند.
احمد سفلایی در ادامه گفت: نقاشی قهوهخانهای همچنان باید همین مسیر را طی کند. اگر این اتفاق نیفتد، از بین میرود؛ مانند نگاه کردن به یک قبرستان زیبا. به عقیده من، نگاه کردن به اثری که فقط میتواند در یک گالری وجود داشته باشد، یعنی کشتن آن و اگر قرار باشد تداومی به وجود بیاید، باید حتما این جان حفظشده، در قالب جدیدی دیده شود.
در بخش سوم این نشست مهدی طالعینیا، نقاش سبک قهوهخانهای با بیان اینکه در کارت ویزیت خود نوشته است «نقاش نوقهوهخانهای»، درباره علت این انتخاب توضیح داد: تصور میکنم دوره نقاشی قهوهخانهای با سبک قدیمیاش گذشته است. البته در زمان خودش هنر معاصر محسوب میشد، چراکه خانمهای ابرو پیوسته چشم بادامی و آقایان کلاه به سر هنوز در خیابانها بودند، اما امروزه به دلیل وجود اصل باورپذیری، این فرم دیگر قابل باور نیست. دغدغه من هم این است که نقاشی قهوهخانهای باید با فرمت دیگری ارائه شود.
وی گفت: نقاشی قهوهخانهای هنری بسیار پیچیده است. هنری چندزیست و چند پهلو است که گفتمان بینرشتهای در آن مفهوم پیدا میکند. از یک سو باید آن را در هنرهای تجسمی بررسی کرد؛ چرا که نوعی نقاشی ـ گرافیک و وظیفه آن پیامرسانی است اما به این دلیل که ریشه در نگارگری دارد، باید از منظر نگارگری هم به آن نگاه کرد. از سوی دیگر جنبه رسانهای نیز دارد. دستاورد مهم نقاشی قهوهخانهای غلطسازی است که باید به آن پرداخته شود. حسین قوللر آغاسی میگوید که ما غلطسازی میکردیم و مردم به آن میخندیدند. اگر غلطسازی مفهوم را بهتر عنوان میکند، چرا اینکار را نکنیم؟ نقاش قهوهخانهای میدانسته که پارامترهای مدرنیته را بررسی میکند. در یک تابلوی مذهبی آدمی با کت و شلوار و کراوات نقاشی میکند و مردم توجهشان به آن جلب میشود.
طالعینیا ادامه داد: اکنون اگر به نقاشان قهوهخانهای معاصر گفته شود غلطسازی چیست، بسیاری از آنان نمیدانند. اما غلطسازی سنتی در هنرهای سنتی مرسوم بوده است. کسی که فرش میبافته، گره آخر را غلط میزده است. کاشیساز غلطی در کار ایجاد میکرده است. اصلا غلطسازی یا غلطاندازی یک دستاورد است.
این هنرمند نقاش با تاکید بر اینکه یکی از دلایل منسوخ شدن نقاشی قهوهخانهای، پژوهشهای اشتباه است، گفت: امروزه وقتی به مجموعه نقدها نگاه میکنیم، میبینیم که با هم متفاوتاند و از ایدهای که نقاش داشته دور است.
طالعینیا با بیان اینکه نقاشی قهوهخانهای پایان یک جریان رسانهای ٢۵٠٠ ساله است، گفت: نقاشی قهوهخانهای ثمره نقشبرجستههای باستانی ماست. نتیجه این بیلبوردهای سنگی پرده درویشی است که دو قابلیت سرعت در تولید و حمل و نقل به آن اضافه شده است. حالا نقاشی قهوهخانهای در شرایطی قرار گرفته که به دلیل باورپذیر نبودن منسوخ شده و رشد نمیکند.
این نقاش گفت: گله من از آن دسته نقاشان قهوهخانهای است که تسلیم شدند و راه خود را نرفتند. به جز استاد حسین قوللر آغاسی و استاد احمد خلیلی که رسما نقاشان مدرنیست بودند و امروزه نیز کارهایشان در حوزه مدرنیسم بررسی میشود، سایر نقاشان قهوهخانه ای به بازار رو آوردند. نقاشی قهوهخانه ای از ابتدا دو شاخه شد و به مکتب محمد مدبر و مکتب حسین قوللر آغاسی تقسیم شد. مدبر به رئالیسم ایرانی یا اصطلاحا طبیعتسازی رو آورد و قوللر آغاسی بر مبنای غلطسازی و نگارگری ایرانی پیش رفت. نگارگری ایرانی چهار ویژگی مهم دارد؛ رنگ تخت، رنگ شاد، غلط سازی و پرسپکتیو تخت. قلمگیری خود نمادگرایی است. نقاشی قهوهخانهای بررسی نمیشود؛ چرا که حین بررسی اژدهای هفت سر است. بر همین اساس، منسوخ میشود. نقاشی قهوهخانهای در یک مانیفست شفاهی صراحتا اعلام میکند که میخواهم غلطسازی کنم اما باز هم منتقد مینویسد که نقاشی قهوهخانهای نوعی نقاشی روایی است. هر مقالهای را که در گوگل سرچ کنید، نوشته است که نقاشی قهوهخانهای نوعی روایتگری تاریخی دارد اما این غلطترین جمله است. کسی نمیشنود که حسین قوللر آغاسی چه میگوید؛ زیرا فکر میکنند که او سواد ندارد. دیدگاه آکادمیک ما نقاشان قهوهخانهای را نمیپذیرد و تصور میکند فاقد سواد و آگاهی کافی هستیم. این در حالی است که اتفاقا نقاش قهوهخانهای بهتر از هر کسی میداند که چه میکند.
طالعینیا ادامه داد: مقصر اول این اتفاق، نقاشان قهوهخانهای، مقصر دوم منتقدان و پژوهشگران و مقصر دیگر نظامهای حاکم است. نقاشی قهوه خانه ای در زمان قاجاریه تحریم می شود. ناصرالدین شاه به قهوه خانه می رود و می بیند که نقاشانی دارند دفرمه کار می کنند. آن زمان نقاشی قهوهخانهای برای او به نوعی مانند کاریکاتور بوده است. آن زمان کمر نقاشی قهوه خانه ای از نظام حاکم میشکند. در مقابل زمانی که نظام حاکم از هنر حمایت می کند هنر رشد می کند. نگارگری عجیب و غریب تر از مغول نداریم. تمامی پارامترهای چینی و مغولی وارد نگارگری ما شده است اما نمی بینیم که دوره افول این هنر باشد چرا که حمایت میشود. علت اصلی افت نقاشی قهوهخانهای در دوره معاصر، حمایت نکردن نظام حاکم فرهنگی است. اگر تا حالا هم مانده برای این است که در دورهای از آن حمایت شد ولی حالا ما به زور خود را بالا می کشیم.
در بخشی دیگر از نشست، فهیمیفر در صحبت های خود گفت: نقاشی ایرانی از ابتدا با ادبیات تلفیق داشته و به اعتقاد من یکی از شوربختیهای آن، جدایی از ادبیات بود. ادبیات فقط مضمون به نقاشی تزریق نمیکرد، بلکه فرم تزریق میکرد. نقاشی ایرانی صرف نظر از محتوا قابلیتهای بیانی و زیباییشناختی دارد. حالا به سبکی با نام نقاشیهای قهوهخانهای رسیدهایم که ریشه آن در صفویه و اوج آن در دوره قاجار است. این نقاشیها از ابتدا درباری نبودند. هنر همواره نیازمند حمایت است اما نقاشی قهوهخانهای متکی به مردم بوده و هست. نقاشان این حوزه همواره با مردم تعامل داشتند.
وی گفت: نقاشی قهوهخانهای سبکی اجتماعی است. اساسا هنر دوران قاجار، هنری اجتماعی است؛ اگر هنر مورد حمایت دولت واقع شود، بهتر است اما اگر بتواند با مردم ارتباط برقرار کند، خودبهخود حمایت میشود. مشکل نقاشی قهوه خانهای این است که مسیر خود را برای تعریف در مدیومهای جدید پیدا نکرده
پس از او احمد سفلایی پژوهشگر و عضو هیات علمی دانشکده صدا و سیما بار دیگر در اظهاراتی گفت: آن چیزی که در هنر وجود دارد و در تکنولوژی وجود ندارد، ذهن هنرمند است. در فضای هوش مصنوعی نیز وضعیت به همین ترتیب است.
وب با اشاره به سینمای ژاپن و استفاده آنان از گذشته خود بیان کرد: این اتفاق در هنرهای تجسمی ما مغفول مانده است. ما عادت کردیم برای نشان دادن یک کار ایرانی، ظاهر را تغییر دهیم.
این مدرس دانشگاه افزود: اگر روح و روش در تصویر وجود داشته باشد و منش و رفتار ایرانی در آن رعایت شود باز هم کار ایرانی است. تصور من این است که ابزار هر چه تغییر کند، تفاوتی پیدا نمیکند، البته در صورتیکه نگاه سنتی جاری باشد.
در ادامه، مهدی طالعینیا نقاش قهوهخانهای ضمن نمایش تصاویری از نقاشیهای قهوهخانهای و شرح ارتباط آنان با نقشبرجستههای باستانی ایران اظهار کرد: ویژگی تمامی نقشبرجستهها اسطورهای بودن آنهاست.
وی با اشاره به سنگنگارههای موجود ادامه داد: اینها مانند بیلبوردهای نظام حاکم بودند. بیلبوردی روی سنگ حک میشد تا کسی که وارد شهر میشود، شناختی از شهر و وضعیت حاکمیت به دست آورد. اتفاقا اغلب اینها گرافیکی هستند؛ زیرا ما ریزنقشها را در آنان می بینیم. همواره برای من پرسشبرانگیز بود که چرا پردههای درویشی محبوباند که جواب را در همین سنگنگارهها پیدا کردم. روند به این شکل بوده است که سنگنگارهها به دیوارنگارهها و بعد به پردهنگارهها منتقل میشوند. ساختاری که در پردههای درویشی است در نقش برجستههای باستانی نیز دیده میشود.
این نقاش افزود: زیر پوست پردههای نقالی ایرانی، همان ساختار اسطورهای نقشبرجستهها دیده میشود.
او اظهار کرد: به عقیده من تاریخچه نقاشی قهوهخانهای تا حدودی غلط است و به سالهای دورتر بازمیگردد.
طالعینیا ضمن اشاره به تصویری از نقاشیهای دیواره یک حمام قدیمی گفـت: اگر بخواهیم برای نقاشی قهوهخانهای نامی بگذاریم شاید نقاشی حمامی بهتر باشد؛ چون پیش از قهوهخانهها هم وجود داشته است. فرهنگ تصویری وجود داشته و از نقشبرجسته به دیوارنگاره و از دیوارنگاره به پردهها منتقل شده است.