سینمای نو > سرویس تئاتر
پایگاه خبری تحلیلی " سینمای نو " :
مهدی عسگری آستانه
شاید به جرات بتوان نمایش «کارت دعوتی برای افتتاحیه من» را اثری نو و خلاقانه و به دور از تکرارها و کلیشهها دانست . فضای انتزاعی و گاها مدرن و استفاده از نمادها و نشانههای بصری در کنار نمادهای قدرتمند ایرانی باعث آن گردیده است که مخاطب خوشذوق به اندیشه واداشته شود و در خلال اجرای نمایش از دست دادن حتی یک صحنه را تاب نیاورد چرا که هر بیان و حرکتی در این نمایش پیوندی ناگسستنی با صحنههای قبل و بعد خود دارد که در مجموع شکلی کلیتر از نمایش را ارائه میدهد.
نمایش «کارت دعوتی برای افتتاحیه من» درباره تأثیر اندیشه و تفکر هنرمند است.حتی فرداهایی که از راه نرسیدهاند و یقیناً ایدئولوژی هنرمند چراغ راهی است برای آیندگان.
در این نمایش با هنرمندی مواجه میشویم که مرگ خویش را برنمیتابد تا جایی که در شروع نمایش اعلامیه ترحیم خود را از روی تریبون برمیدارد .
و در افتتاحیه نمایشگاه خویش حضور پیدا میکند .اما کسی را توان درک او نیست.
خلاقیت در این نمایش زمانی به اوج خود میرسد که خالق اثر برای القاء حس تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب خویش از عنصر زمان به شکلی زیبا و جذاب در طراحی صحنه و دکور نمایش بهره میبرد که در جای خود قابلتحسین و تأملبرانگیز است.
چنانچه پیداست دکورهای این نمایش به سه قسمت گذشته - حال و آینده تقسیم شدهاند که توسط عناصر مشترکی مانند تابلوهای نقاشی به یکدیگر پیوند خوردهاند.
جایگاه تریبون و فضای کارگاه نقاشی نماد گذشته ایست که هنرمند گاهی در آن حضور پیدا میکند و هرگاه به پشت سهپایه میرود و روی صندلی مینشیند پشت به بوم قرار دارد و این نشان از مرگ و پشت سر گذاشتن فرصتها و مرحلهای از زندگی است که دیگر تکرار نخواهد شد و برای نقاش نیز دیگر فرصتی برای خلاقیت و نوع آوری وجود ندارد. واو همه این تجربهها را پشت سر گذاشته است.
تریبون با نمادها و نشانههای عزا مانند شمع مشکی - روبان و پارچه مشکی و اعلامیه نقاش نشان از مرگ و عزاداری بازماندگان در سوگ نقاش دارد.
در واقع در این بخش از صحنه همهچیز از دست رفته است و زندگی خاموش است و تنها زمانی که هنرمند به این منطقه از صحنه پا میگذارد نوری ضعیف و موضعی که نشانهای از خاطرات و یادمان اوست در صحنه حاضر میشود.
قسمت دوم از صحنه و دکور در این نمایش نشانگر زمان حال و اکنون است. که شامل نمایشگاه نقاشیهای هنرمند است و در حال برگزاری است.
و روح هنرمند نقاش در میان آثارش و در میان گذشته و حال سرگردان است و لابهلای آثارش پنهان است . و مصداق سخن اسکاروایلد است که میگوید : «هنرمند باید هنر را آشکار و خود را پنهان بدارد».
تصویر معشوقه هنرمند که بر روی چند بوم نقاشی شده است بیشتر از هر عنصر دیگری شکست عشق و زندگی را در مواجهه با مرگ و شکست معشوقه را در مواجهه با فقدان عشق به تصویر میکشد.و استفاده از رنگهای سبز و زرد و قرمز و آبی در این چند تابلو نشان از تعهد پایبندی هنرمند به ارزشهایی است که در طول نمایش خود را بیشتر نشان میدهد.ارزش و اعتقاد هنرمند به ریشه و هویت فرهنگی خویش .چنانچه در لباسهایی که بر تن شخصیتی که در پشت پرده پنهان است ( حقیقت هنرمند) شاهد انبوهی از گل و مرغهای ایرانی هستیم که به زیبایی هویت یک فرهنگ را نمایش میدهد.
اما در میان چند تابلویی که از اجزاء چهره معشوقه نقاش دیده میشود چشم سمت چپ آن به رنگ آبی و اشکبار است.رنگ آبیرنگی است که در فرهنگ ایرانی نماد پاکی و معنویت است و در نقاشیهای گل و مرغ ایرانی رنگ غالب و رنگ زمینه است.
معشوقهای که برای نقاش نه زنی زیبا که اندیشهای غنی و تمدنی کهن است و گاها این رنگ در لابهلای اجزاء نمایش در هیئت انسانی با موهای بلند و آبی به حرکت درمیآید و خودنمایی میکند.
قسمت سوم صحنه و دکور نمایش «کارت دعوتی برای افتتاحیه من »نمایشگر زمان آینده و فردایی است که شاید فقط یک هنرمند قادر است که به آن دسترسی داشته باشد و یا موفق به درک آن شود. چنانچه چندین بار توسط بازیگر نمایش به مسئله زمان و ساعتی که در فضا معلق است اشاره میشود و گویا زمان رویداد واقعهای در حال نزدیک شدن است.
و در بخشی از نمایش شاهد آن هستیم زیباترین قسمت وجودی هنرمند که همان نماد و نشانه حقیقت است از پس پرده آشکار میشود و با لباسهایی که به زیبایی گل و مرغهای ایرانی آراستهشدهاند به سمت آینده میرود و شمعهایی را روشن میکند که نماد تفکر و اندیشه روشن و تأثیرگذار هنرمند است و اینگونه استاد فرح مرزی در بیان این مهم چه زیبا و توانا و هوشمندانه اعلام میکند که حقیقت روزی آشکار خواهد شد و به زندگی امید و روشنی خواهد بخشید . و در ادامه مشاهده میشود که شخص پنهان در پشت پرده(حقیقت) به سمت آینده میرود و شمعهای خاموش را روشن میکند و اینجا حقیقت آشکارتر میشود و آن تأثیر ذهن هنرمند است که روشناییبخش زندگی و زمان نمیشناسد.
در فرم و شکل لباسهای این نمایش نیز نشانههایی از خلاقیت و نوع آوری دیده میشود در ابتدای نمایش لباس سیاه که بر تن شخصی است که خرما خیرات میکند میتواند نمایشی از دردها و رنج های بیپایان بشر باشد که هرازگاهی ظهور میکند خود را به رخ میکشد.و نیز تاریکی و جهلی که هرازگاهی سروکلهاش پیدا میشود و انسان را در کلافگی متوقف میکند.
لباسهای بازیگر اصلی نمایش در دو مرحله تغییر میکند . در ابتدا لباسها ساده و سفید هستند و درجایی از نمایش توسط بازیگر و در وسط صحنه عوض میشوند که بازیگر لباس مخصوص کارگاه نقاشی را به تن میکند و گویا همچنان تب خلق کردن و آفریدن در او زنده شده است.هنرمند هرگز نمیمیرد.
درجایی دیگر از نمایش بازیگر نقش اصلی از صحنه خارج میشود و با لباسهای فارغالتحصیلی از کالج وارد صحنه میشود و اکنون دیگر رسالت هنرمند به پایان رسیده است و از مدرسه زندگی فارغالتحصیل شده است و شاهدی بر نظربازی خویش است.
جذابترین و زیباترین بخش مربوط به طراحی لباس در این نمایش لباسهایی است که مرد پنهانشده در پشت پرده بر تن دارد و من نام آن را حقیقت پنهان میگذارم که روزی آشکار خواهد شد .لباسهایی که با الهام از نقاشی گل و مرغ ایرانی و به زیبایی طراحی و اجرا شده است و الحق که باید این ایده و نوع متفاوتی از نگاه هنرمندانه خالق آن را ستود.
در این نمایشنامه حقیقت همان چیزی است که نبودش احساس میشود و روح نقاش نیز در پی فهم آن است . ازاینرو گاهی عیان میشود و گاهی در هزارتوی زمان پنهان .
«کارت دعوتی برای افتتاحیه من» شاید کارت دعوتی باشد برای آزاد اندیشان و حقیقتطلبانی که همواره در پی کشف حقیقتاند . حقیقتی که فارغ از زمان و مکان و در عمق جان جای دارد. که به فرموده حضرت حافظ : « در اندرون من خستهدل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست ».