پنج شنبه ٠٦ ارديبهشت ١٤٠٣

آخرین اخبار :

  • برنامه نوروزی سینماهای کشور
  • برنامه نوروزی سینماهای کشور
  • برنامه نوروزی سینماهای کشور
  • برنامه نوروزی سینماهای کشور
  • برنامه نوروزی سینماهای کشور
  • برنامه نوروزی سینماهای کشور



  چاپ        ارسال به دوست

در سى و دومین نشست از سلسله نشست‌هاى تخصصى پژوهش ؛

ارتباط خلاقانه میان هنر و مصرف کننده بررسی شد

سینمای نو > سرویس هنری         

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی " سینمای نو " ، در بخش نخست این نشست شهرام گیل‌آبادی، نویسنده، محقق و کارگردان، با بیان اینکه ارتباطات یک فراگرد است و ما با یک مجموعه مواجه هستیم، گفت: وقتی بحث ارتباطات پیش می‌آید، از افکار تا رفتار و کنش‌ها همه‌چیز را در بر می‌گیرد. در عالم هنر اگر انتقال افکار رفتار و کنش‌های انسانی را در نظر داشته باشیم که از سوی شخصی به شخص دیگر منتقل می‌شود، اثر  می‌تواند ماهیت یک شخص را پیدا کند. در جهان سوپر تکنولوژی گستره مخاطبان به شدت گسترده شده است و آن‌ها تبدیل به یوزر یا مصرف‌کننده شده‌اند. در ده سال گذشته با فلسفه شبکه‌ای مواجه هستیم که زاده عصر سوپر تکنولوژی است که تأثیر خود را بر عالم اندیشه، هنر و حتی حکمت و اخلاق گذاشته است. این نوع نگره باعث شده که آدم‌ها تبدیل به رسانه شوند. این رسانگی آدم‌ها باعث شده تعریف مخاطب متفاوت شده و تبدیل به رسانه شود. ما قبلاً شاهد آدم‌هایی بودیم که مخاطب- رسانه بودند اما الان رسانه- مخاطب هستند.

گیل‌آبادی ادامه داد: دکارت تغییری در ماهیت اندیشه به وجود آورد یعنی تفاوت جایگاه سوبژه و اوبژه را به وجود آورد و این نوع تغییر یک پله به جلو حرکت کرد. یعنی انسان ماهیت انتخاب‌گری پیدا کرد و او  با اندیشه خود چیزی را انتخاب کرده و به وجود می‌آورد. الان هم با چنین پدیده‌ای مواجه هستیم.  تا قبل از عصر سوپر تکنولوژی فلسفه‌ای وجود داشت که انسان را در جایگاه توصیف قرار می‌داد و این توصیفی که انسان به وجود می‌آورد باعث می‌شد دایره وسیعی پیش روی انسان برای انتخاب‌گری وجود داشته باشد. اما الان از جایگاه توصیف هم فاصله گرفته‌ایم. قبل از  جایگاه توصیف هم جایگاه نقد قرار داشت و انسان در جایگاهی قرار می‌گرفت که خوب و بد می‌کرد. این خوب و بد کردن بعداً به ماهیت توصیف رسید و بعد این ماهیت به اندیشه شبکه‌ای رسید. اندیشه شبکه‌ای باعث شد آدم‌ها روایت‌های شخصی را به وجود آورند و این روایت‌های شخصی باعث شد نوع ارتباط هم دچار تحول شود. تحول در نوع ارتباط تعریف این فراگرد را هم با چالش مواجه کرد و این چالش باعث شد به تعریف مطالعه فعال و مطالعه هوشمند رسیدیم. در خلق اثر هنری نیز  به فضاهای متفاوتی وارد شدیم مثل ترکیب هنر و رسانه که باعث شد اساساً شاخه‌های هنری دچار چالش و تغییر شود. پس اگر ارتباطات را زاییده ارتباط‌های مختلفی که در کنار هم قرارگرفته‌اند بدانیم با یک فراگرد مواجه می‌شویم که گفت‌وگویی تازه را به وجود می‌آورد. این گفت‌وگوی تازه می‌تواند به تعریفی دست پیدا کند تحت عنوان ارتباط آمیزه‌ای از انتقال رفتارها، افکار و کنش‌های انسانی از سوی یک شخص به مصرف‌کنندگان متفاوت است که البته این تعریف هم دچار چالش شد، وقتی‌که رسانه‌ها تکثر و تنوع ۳۲ تایی پیدا کردند و تبدیل به رسانه‌های اینتر اکتیو شدند. هنر امروز خودش را وارد دیالکتیک تعاملی کرده است و دیگر مخاطب ندارد،  بلکه دارای یوزر یا مصرف‌کننده است.

او در ادامه با اشاره به فعالیت تخصصی خود در حوزه  تئاتر گفت:  همراهی و هم‌نفسی با مخاطب یا مصرف‌کننده یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد تئاتر است که در طول تاریخ همراه تئاتر حرکت کرده است. تئاتر زاییده اندیشه انسانی است برای پاسخ به نیاز انسان. یعنی به انسان یاد می‌دهد که یاد بگیرد. اگر انسان این را فراموش کند ماهیت تئاتر دچار چالش می‌شود . تئاتر نشان داده  است که با پویایی که در خود به وجود آورده است اولین پدیده‌ای است که دائماً نسبت به خود شورش می‌کند. اگر ارتباطی درون خودش میل و نیاز نداشته باشد بدون شک آن ارتباط، ارتباط موثری نیست. از مؤلفه‌های جدی ارتباط، میل و نیاز است. هایدگر گفته است روح زمان در نیاز نهفته است.  پس اگر روح زمان در نیاز نهفته باشد، تئاتر همگام با نیاز انسان حرکت می‌کند، زیرا همه حرف‌هایی که فضیلت انسان در آن نهفته است در تئاتر باید شاهد آن باشیم. بنابراین از ۱۹۶۰ می‌بینیم که تئاتر دچار تحول می‌شود و به نسبت نیاز روز انسان، تئاتر اجتماعی شکل می‌گیرد. تا جایی می‌رسد که تئاتر مکان محور بر اساس نیاز انسان روز تبدیل به تئاتر فضا محور می‌شود. در نتیجه تئاترهای مستند شکل می‌گیرد که خود شورشی علیه صحنه‌های ایستا است و ماتریکس و اتمسفر تولید می‌کند. یعنی تئاتر را به سمت فضای درونی، فضای جلی، فضای هوایی و فضای ذهنی می‌برد تا ارتباط مستحکمی با مخاطب به وجود آورد. این مخاطب با توجه به شبکه‌های اجتماعی متعدد دیگر یک مخاطب خاص نیست بلکه تبدیل به مصرف‌کننده متعامل شده است. یعنی فقط نمی‌نشیند که دریافت کند، بلکه دریافت خود را هم ارائه می‌کند. تئاتر این را فهمیده و اولین شورش آن علیه خود این است که از سمت مکان فاصله می‌گیرد و به سمت آن چهار فضا می‌آید.

گیل‌آبادی افزود: آدم‌ها در هنر اینتر اکتیو اطلاعات خود را کنار هم می‌گذارند و تبدیل به آگاهی جمعی می‌کنند. چیزی که در آن نهفته است نیاز جمعی است و مدل ارتباطات آیینی را طراحی می‌کند که این ارتباط آیینی با تعریف گذشته خود کاملاً فرق می‌کند، اما در مدل جدید آن نیز تغییراتی را به وجود آورده است. در این محاکات جدید لذتی نهفته است چون نتیجه گرا است. این نتیجه در جهت همگرایی، پیوستگی، همبستگی و رسیدن به تغییر و تحول در جهت تصدیق تازه است. حتی الان نقاشی هم به سمت اینتر اکتیو حرکت کرده است و به این ترتیب نقاشی را از ایستایی در آورده و به سمت پویایی حرکت داده است، چه رسد به تئاتر که روح و جوهره آن انسان است و این جوهره در جهت رسیدن به یک تغییر همیشه حرکت کرده است.

بخش دوم این نشست با حضور بهزاد فراهانی، بازیگر، نویسنده، کارگردان و پژوهشگر هنر برگزار شد. در ابتدای این گفت و گو شیوا بیرانوند از فراهانی خواست که درباره شیوه ارتباط نویسنده، بازیگر یا کارگردان با شخصیتی که خلق می‌کند توضیح دهد.

فراهانی در پاسخ به این سوال گفت: خلق شخصیت در هر اثر ادبی را وابسته می‌دانم به نوع دلبستگی خالق یعنی هنرمند، با مردم. چون من هیچ بستری را خارج از مردم برای خلق اثر هنری نمی‌شناسم. رئالیزمی که به من آموخته اند می‌گوید اگر هنر برای مردم خلق می‌شود طبیعتاً باید از مردم دریافت بکند و برای مردم کار بکند. من نوع دیگر هنر را که هنر برای هنر است، بیشتر خصوصی می‌دانم. ما که سینما و تئاتر کار می‌کنیم طبعا برای این مردم کار می‌کنیم و قرار نیست که اثر من در لندن روی صحنه برود. میانگین اندیشه ورزی مردم برای من اصل است و چون به آن‌ها عشق می‌ورزم، به فردای آن‌ها و به دیروز به آن‌ها توجه دارم. رنج آن‌ها و ظلم‌هایی که به آن‌ها می‌شود و فریاد کشیدن نسل جوان علیه آن چه بر سرش می‌آید، مسائل ما است. ما خبرچین درونیات تلخ مردم هستیم، برای خود مردم. ما اینها را می‌آوریم و درون یک کادر می‌گذاریم تا روشن‌تر دیده شود و مفاهیم درون آن را برای مردم باز می‌کنیم. در نقاشی، موسیقی، تئاتر و... امکانات هنر را در اختیارش می‌گذاریم تا خودش را روان‌شناسی و روان پویی کند و به مفهوم حرکت بیاندیشد. از دگرگونی استقبال کند و تاریخ گذشته را بشناسد تا آینده را فراچنگ بیاورد.

فراهانی ادامه داد: طبیعتاً در این میدان ما به مسئله جنگ مدرنیته و سنت می‌رسیم و شخصاً بر این عقیده هستم که برخلاف آنچه بعضی از هنرمندان بزرگ این ملک می‌انگارند، فرهنگ ملی فرهنگ رشد یافته‌ای است. فرهنگی است که از گدارهای تلخ گذر کرده و به مفاهیم اندیشگی زیبا رسیده است و در لایه‌های مختلف اجتماعی این گونه است، نه اینکه فکر کنیم به عنوان مثال یک کارگر ساده سواد این را ندارد که رنگ را بشناسد.کسانی که هنر را برای هنر می‌دانند و به عنوان مثال آبستره کار می‌کنند باید بیاندیشند که وقتی آبستره و رئالیسم در ترازو قرار بگیرند، بازدهی هر کدام از این دو هنر برای مردم چه هست. پاسخ این سوال روشن است اما ممکن است هنرمند بگوید من اصلاً نیامده‌ام که چیزی را به مردم یاد بدهم یا این که قصد ندارم فقط برای این مردم کار کنم.

این هنرمند افزود: میدان تلخی است زیرا حتی مدیران هنر این کشور نیز به دلیل اینکه کاسب اندیش هستند و درست انتخاب نشده‌اند، طبیعتاً گرایش‌های آن‌ها به آن سو بیشتر است. مثلاً مسئول تئاتر کشور می‌پرسد که چند سلبریتی در نمایش تو حضور دارند. وقتی مدیریت این‌گونه باشد طبیعتاً انحراف در هنر آغاز می‌شود. شما اگر به تاریخ ۴۰ ساله سانسور در هنر تئاتر نگاه کنید یک دستاورد کمیک پیدا می‌کنید. من نمونه‌های فراوانی دیدم که در نمایش‌هایم موارد بسیار عجیبی را مطرح کرده و آن‌ها را سانسور کرده‌اند. مسئله سانسور یکی از بلایای هنر است. با توجه به هر دوره تاریخی که بخواهیم مسائلی را در نمایش مطرح کنیم با مخالفت مواجه می‌شویم. از دوران گذشته تا اتفاقات روز هر کدام را بخواهیم مطرح کنیم با آن مخالفت می‌شود و این معنایی جز آن ندارد که کلاً تئاتر را نمی‌خواهند. اما از این گذشته در سمت خودمان و جامعه تئاتری نیز مشکلاتی وجود دارد و کسانی به من می‌گویند که دوره رئالیسم اجتماعی طی شده و باید از این کهنه جویی دوری کرد. آیا واقعاً دوره رئالیسم اجتماعی طی شده است؟ آیا در ادبیات باید فاتحه آثار افرادی مانند رومن رولان، ماکسیم گورکی،جک لندن و...که افتخارات بشری هستند را بخوانیم؟ کار رئالیسم به جایی رسیده که نو رسیدگان مدرنیسم آن سوی اقیانوس می‌گویند رئالیسم به درد این مردم نمی‌خورد و باید آن را کنار بگذاریم.

فراهانی ادامه داد: بنابراین بزرگ‌ترین مشکل خلق کاراکتر، بیرون از کاراکتر است. من درام‌نویس و همه اساتید من در نسل گذشته و نسل جوانی که به میدان آمده و به تبعیت از بزرگانی مانند ساعدی، رادی، بیضایی و... کار می‌کنند، به مردم می‌پردازند و شخصیت‌هایی را خلق می‌کنند که به درد این روزگار می‌خورد. اما روزگار من با این نوع نگاه، با روزگار کسی که اینجا قرمه سبزی می‌خورد اما در تخیلش در پاریس قدم می‌زند فرق می‌کند. امروز حتی نمی‌توان شکسپیر را به صحنه برد زیرا حتی اگر اجازه آن وجود داشته باشد، اجرای این نمایش‌ها هزینه زیادی دارد و ما بودجه‌ای برای این کار نداریم، زیرا بودجه در اختیار کسانی قرار می‌گیرد که صرفاً تائید کننده بعضی مسائل باشند.

فراهانی با اشاره به اینکه تئاتر یعنی گستاخی هنرمند، افزود: تئاتر یعنی شجاعت تاریخی هنرمند، یعنی دل بستن به آرزوهای تاریخی مردم. تئاتری که ما آموختیم این است و دیدیم که تئاتر جهانی نیز چندان از این پرهیز نمی‌کند. من از آغاز دهه چهل شاگرد بزرگ‌ترین شخصیت‌های تاریخ تئاتر این مملکت بودم و بعد از آن هم به اروپا رفتم و زمانی که برگشتم در میدان شوش عده‌ای از جوانان منطقه را پیدا کردم و به آن‌ها تئاتر آموختم که هم اکنون گل‌های سرسبد این هنر در کشور ما هستند. من سرمایه‌داری رشد یافته این مملکت را نمی‌شناسم و عقیده دارم همه‌چیز را باید در آن طبقه پیدا کرد. همیشه به شاگردانم می‌گویم به مراحل تولید یک نان توجه کنید و وقتی تقدس نان را درک کنید متوجه می‌شوید که چرا یک دهقان شریف و پاک است. او فرهنگ خودش را دارد و من هستم که باید فرهنگ او را بشناسم، نه اینکه چون فرهنگ او با فرهنگ منِ آبستره کار همگون نیست او را کنار بگذارم. از این رو است که نقاشی‌های زنده‌یاد کمال‌الملک هم چنان در میان توده‌ها وجود دارد اما کدام یک از کارهای آبستره در این مملکت دیده می‌شود.

فراهانی افزود: خواهش می‌کنم از دوستانی که حرف‌های من را می‌شنوند این حرف‌ها را به حساب شعار نگذارند. من در هنرهای دیگر حق ندارم سخن بگویم اما در هنری که به آن تعلق داردم و آن را دوست می‌دارم دلم می‌خواهد شجاعانه بگویم که تجربه چهل ساله به من ثابت کرده است که ما در هنر تئاتر به انقلاب نیازمندیم. انقلابی که این نوع مدیریت و این نوع اندیشه در تئاتر را از بنیاد تغییر دهد. مدیریت‌های مختلف از نظر تجربی به من نشان دادند که ما در این بخش نیازمند دگرگونی بنیادین هستیم. دوم اینکه نگرش حاکمیتی به مسئله تئاتر باید تغییر پیدا کند. شما نمی‌توانید همه‌چیز را سانسور کنید، بودجه ندهید و پول هم از من برای سالن بگیرید، آن وقت دستور هم به من بدهید. این نگرش به تئاتر غلط است. این نگرش که می‌گوید ما پول نمی‌دهیم که یک تئاتر ما را نقد کند، غلط است. اتفاقا من می‌گویم که شما باید پول بدهید تا نقدتان کنم زیرا نقد من با نقدهای دیگر فرق می‌کند.

فراهانی ادامه داد: شعار داده می‌شود که ما به هنرمندان احترام می‌گذاریم، اما سوال من از رئیس‌جمهور این است که ببینید هشت سال برای تئاتر چه کردید. من چگونه این مدیریت را تایید کنم وقتی یک سال و نیم است که تمام بچه‌های تئاتر را رها کرده است و توجهی نمی‌کند که آن‌ها چگونه زندگی خود را می‌گذرانند. این مدیریت باید تغییر کند. معنی تغییر مدیریت بسیار عمیق است و خود تئاتر است که باید این انقلاب در آن رخ دهد. بگذارید خودمان به حال خودمان بیاندیشیم و خودمان تصمیم بگیریم. بگذارید ما هم زندگی کنیم و نفسی بکشیم. دل من برای درام نویسان می‌سوزد زیرا درام‌نویس از زمانی که قلم را به دست می‌گیرد تا شخصیت را خلق کند اول باید به فکر این باشد که کدام واژه، کدام جمله، کدام خصلت، کدام قشر و نقد کدام لایه اجتماعی دچار سانسور می‌شود. بازدهی این مسئله آن می‌شود که اذعان می‌کنیم در عرصه آموزش و پرورش موفق نبودیم. در عرصه فرهنگ موفق نبودیم. و من این نکته را اضافه می‌کنم که در این چهل سال کدام فیلسوف را در عرصه فضیلت و فرهنگ به مردم هدیه دادیم؟ ما با دست و دل‌بازی فیلسوف بزرگ ایران‌زمین بهرام بیضایی را می‌فرستیم به سمت امپریالیسم آمریکا، اما چه کسی را جای او می‌گذاریم؟ دپارتمان‌های تئاتر مملکت وقتی از این افراد خالی می‌شود چه کسی جای آن‌ها می‌نشیند؟ پس آموزش هنر تئاتر در این مملکت به کجا می‌رسد؟



١٣:٠١ - يکشنبه ١٢ ارديبهشت ١٤٠٠    /    شماره : ٩٠٤٧٧    /    تعداد نمایش : ١١٨







سینمای ایران در گذر تاریخ



فیلم و صدا

سایر رسانه ها

تبلیغات

برگزیده ها

دارای مجوز شماره 89.25738

از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی


پیوندها

سینمای نو را دنبال کنید

کلیه حقوق این سایت برای سینمای نو محفوظ و استفاده از مطالب آن با ذکر کامل نام منبع مجاز است